شنبه ای که گذشت، فرهنگسرای نیاوران تهران، میزبان آغاز به کار «سینماتک» خود بود؛ رسم و روالی نیکو برای سینما که پیش از این نیز به اجرا درآمده و هر بار دستاوردهای عمدهای داشته است.
به نوشته روزنامه
فرهیختگان سینماتک، چنانچه از این عنوان انتظار میرود،
به سبک و سیاق فرانسویاش برنامهای است با هدف معرفی فیلمهای مهم اما کمتردیدهشده
تاریخ سینما. چناچه میدانیم بسیاری از سینماگران مهم موج نوی سینمای ایران، از طریق
سینماتک فرانسه بود که به جهانیان معرفی شدند. حالا قرار است سینماتک «هشت میلیمتری»،
فیلمهای هنری ایران و جهان را با همکاری فرهنگسرای نیاوران هر 15 روز یک بار، شنبهها
عصر، برای مخاطبان پخش و تحلیل کند. 6 برنامه نخست به سینمای ایران اختصاص دارد؛ نشستهایی
که فعلا به شکل رایگان برگزار میشوند. اما شنبه گذشته، افتتاح سینماتک «هشت میلیمتری»
در فرهنگسرای نیاوران با اتفاقی ویژه همراه بود. این برنامه، برای آغاز به کار، پخش
فیلم «اولیها» ساخته عباس کیارستمی را انتخاب کرده بود؛ مستندی از سال 1364. اثری
کمنظیر از محصولات همیشه شگفتانگیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در آن دهه،
این بار از پستوهای تاریخ سینما بیرون کشیده و به نمایش گذاشته شد تا سالن گوشه فرهنگسرای
نیاوران، خلاف انتظار برگزارکنندگان این نشست، با توجه به ساعت نمایش فیلم و همچنین
خاصپسندبودن فیلمهایی که سینماتک ماهیتا برای اکران انتخاب میکند، پر شود. برای
نقد و بررسی فیلم نیز شیوا مقانلو، داستاننویس، مترجم و مدرس و منتقد سینما حاضر شده
بود.
«اولی ها» فیلمی است که عباس کیارستمی برای
نشاندادن احساسات مختلف کودکان در مواجهه با مدرسه آن را ساخته است. اثری درخشان که
هم نشاندهنده تفاوتهای بچهها در هویتیابیشان است و هم مواجهه مختلف آنها با پدیده
آموزش و پرورش را نشان میدهد. اما اتفاق ویژه چه بود؟ ناظم مدرسه و دو تن از دانشآموزان
مستند «اولیها» هم با مردم به تماشای فیلم نشستند؛ علی دادرس ناظم مدرسه، سیدمهرداد
فتوحیان که در فیلم دانشآموزی است که لیوانش را گم میکند و جواد پناهیان که در «اولیها»،
از اطلاق «کلاهقرمزی» از سوی دیگر بچهها به خودش گلایهمند است. در حالی که خودش
میگوید ایده کلاه قرمز روی سرش، مستند نیست و عباس کیارستمی آن را به سناریو اضافه
کرده است. با این سه نفر، پس از نمایش و نقد و بررسی فیلم به گفتوگو نشستیم.
ناظمی که ایدهآل بود...
وقتی یکی از دوستان سینمایی علی دادرس،
ناظم مدرسه توحید تهران، عباس کیارستمی را به مدرسه او آورد، دادرس فکر نمیکرد مستندی
که قرار است از مدرسه او و دانشآموزانش ساخته شود، چنین ماندگار و جدی شود. البته
او، بهعنوان یک ناظم، آدم بیربطی به سینما که نبود هیچ، اتفاقا مدیر سینمایی کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود؛ همان نهادی که فیلم «اولیها» با حمایت آنجا ساخته
شد. امروز اما حرفهای دادرس، نشان از نوعی گله دارد؛ میگوید فیلم فرزند مشترک او
و عباس کیارستمی بوده؛ فرزندی که در شیوه تربیت و بزرگکردنش، پدر و مادرش اختلاف نظر
پیدا میکنند و نهایتا یکی از آن دو، بهتنهایی بزرگش میکند: «اولین شرطی که برای
کیارستمی تعیین کردم تا قبول کنم در مدرسهام مستند بسازد این بود که همه راشهای فیلم
را پیش از نهاییشدن ببینم. او هیچگاه این کار را نکرد. و حتی وقتی طبق روال مرسوم
کانون، فیلم را پیش از پخش برای مدیران کانون پخش میکردند، من را به جلسه نمایش فیلم
هم دعوت نکرد.
وقتی هم تندیس بلورین برای این فیلم گرفت
سراغی از ما نگرفت. من و دانشآموزانم، فیلم را نخستینبار، سال 1364 از تلویزیون دیدیم.»
او حتی میگوید تیتراژ فیلم چندان منصف نیست وقتی هم طرح، هم کار و هم اجرا را به نام
کیارستمی
نوشته است. پیش از اینکه ناظم شود، معلم
کلاس اول بوده است. در طول فیلم نیز مشخص است که آنها را بیش از اینکه برای یک ناظم
معمول باشد، میشناسد. رفتارش در طول فیلم، بسیار پدرانه و پیگیرانه است. تا آنجا
که همان سالی که فیلم به نمایش درآمد، زندهیاد ایرج کریمی که برای مجله فیلم، نقد
مینوشت در یادداشتی از فیلم «اولیها» بهعنوان اثری آرمانگرا و ایدهآلیست یاد کرد.
به این معنا که کیارستمی به آنچه در واقع بوده تن در نداده و به نمایش چیزی پرداخته
که باید میبوده است. این، نکتهای است که حالا هم میتوان از دادرس پرسید و هم از
دانشآموزانی که پس از 32 سال پیش رویمان نشستهاند. هر دو دانشآموز میگویند فیلم
کوچکترین اغراقی در نشاندادن رفتارهای آقای ناظم ندارد و خود دادرس هم میگوید:
«همان موقع به ایرج کریمی گفتم هم چنین مدارسی هست و هم چنین ناظمهایی. این تو هستی
که ندیدهای و فکر میکنی این فیلم آرمانگراست. که گفت بله من ندیدهام! اما هر چه
از رفتار من در فیلم هست، عین مستند است. تا آنجا که کیارستمی روز چهلم فیلمبرداری
به من گفت من چهل روز است اینجا فیلم میگیرم تو حتی یک بچه را هم کتک نزدهای!» کیارستمی
از اواخر مهر 1363 تا اوایل آذر برای تولید این مستند در مدرسه توحید به سر برده و
روزانه چند ساعت فیلم گرفته تا فیلم 84 دقیقهای «اولیها» را ساخته است. دادرس میگوید
وقتی کیارستمی به او پیشنهاد ساخت این مستند را داده، در جواب او گفته است که در این
مدرسه کار خاصی نمیکند و آقای کارگردان هم گفته است: «من همین را میخواهم!» جابهجای
فیلم، نکتهای است که چندان معمول به نظر نمیرسد؛ اینکه بچهها در حضور دوربین تا
اینقدر راحت هستند.
آقای ناظم میگوید کاری میکرده که آنها متوجه حضور
دوربین نباشند و هر گاه توجهشان به دوربین جلب میشده، حواسشان را پرت میکرده است.
او معتقد است «اولیها» به نوعی حدیث نفس خود کیارستمی است: «او وقتی این فیلم را میساخت،
تازه از همسرش جدا شده بود و کودک هفتسالهاش را خودش رفع و رجوع میکرد.» اما چقدر
از این فیلم، به معنای واقعی کلمه مستند است و چقدرش کارگردانی شده است. این سوالی
است که آقای ناظم دو نوع پاسخ برای آن در آستین دارد. نخست اینکه میگوید جز چند نمای
بسته از صورتش و سکانس لیوان و صف بچهها، همه اتفاقها مستند بوده است. و دوم اینکه
معتقد است فیلم، جاهایی از مسیر استناد به واقعیت آن مدرسه دور شده است: «حیاط مدرسه
همیشه به آن تمیزی نبود که در فیلم میبینید.مستخدم مدرسه هم که میبینیم مستخدم مدرسه
نبود و کیارستمی آن را از کانون آورد. کوچه مدرسه بنبست بود و به این بزرگی نبود.
گاهی هم نمیشد همه صحنهها را بازسازی کرد. مثلا یک بار دانشآموزی به اسم محمودی
را صدا کردم که چرا فلان کار را کردی، زد روی میز و گفت آقا ما آدم نمیشیم! اینها
را نمیشد دوباره گرفت.»
کلاس اولی ها پس از 32 سال همدیگر را پیدا می کنند
یکی از سکانسهای بهیادماندنی فیلم، جایی
است که دانشآموزی به نام فتوحیان، ماجرای گم کردن لیوانش را تعریف میکند. حالا سیدمهرداد
فتوحیان، حدود 40 سال دارد. می گوید در طول فیلمبرداری هیچگاه متوجه نشده که قرار
است فیلمی ساخته شود. در طول فیلم همه دانشآموزان، حتی آنهایی که به اتاق ناظم میروند
و از هممدرسهایشان به او شکایت میبرند همدیگر را ایشان خطاب می کنند. او اما حالا
میگوید اینها هیچکدام ساختگی نبوده است: «نسل ما طوری بود که در خیابان هر کسی را
میدید که حتی فقط قدش از او بلندتر است سلام و احترام میکرد، اما حالا خودمان از
بچهها فرار می کنیم!» حالا فتوحیان یک گروه معماری ساختمانی دارد و دختری 13ساله؛
دختری که هر بار به تماشای فیلم نشسته، به پدرش خندیده است! اما یکی دیگر از شخصیت های
جذاب فیلم، دانش آموزی است که بچه ها «کلاهقرمزی» خطابش میکنند.
اتفاقا او هم حالا دختری 13 ساله دارد که
با دیدن هفت سالگی پدرش در فیلم می زند زیر خنده. جواد پناهیان میگوید خوشحال است
که در طول فیلم هیچگاه پایش به اتاق ناظم باز نشده. از این میگوید که کیارستمی آدم
صبور و حساسی بود و در طول 40 روز بچهها را تحمل کرد؛ از اینکه داخل کلاس آنها آمده
و او را برای کلاهقرمزی انتخاب کرده. نکته جالب دیگر نمایش این فیلم برای او این است
که به صورت اتفاقی، متوجه اکران آن شده و خودش را به فرهنگسرای نیاوران رسانده تا ناظم
و همکلاسی هایش را پس از 32 سال ببیند.